نشسته بودم بین الحرمین و ناباورانه سر میچرخاندم
رو به این گنبد و آن گنبد و با خودم میگفتم:
پس چرا جان ندادی؟؟اینجا کربلا بود......
واقعا محرم رفت و توی صفریم
خاک بر سر من
استفاده نکردم هیچ
از دست دادم هیچ
باز هم کاری کردم که برات کربلا رو از دست دادم
خاک بر سر من