شهر در آذین و مردم غرق در سرور و شادمانی و بساط عیش و نوش پهن بود. جارچیان در شهر جار میزنند "سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد میشوند، که به قصد براندازی حکومت عازم عراق بودهاند، ولی عامل خلیفه یعنی "ابن زیاد" آنها را کشته است. هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی کند". حاکم شام دستور داده بود برایش تاجی جواهر نشان و تختی مرصع به سنگهای قیمتی آماده کنند. همه این تریفات برای ورو اسرای کربلا به دمشق فراهم میشد.
اول ماه صفر بود و اسرای کربلا نزدیک دروازه شام میشدند.مردم که بی خبر و تحت دستور و تبلیغات بزید بن معاویه قرار گرفته بودند، با لباس های نو و با طبل و شیپور به استقبال مهمانان خود میرفتند و با دیدن آن ها زبان به دشنام و جسارت گشودند، اما غافل از اینکه آنان خاندان آل پیامبر هستند که اینگونه وارد دمشق میشوند.
پس از واقعه روز عاشورا و به اسارت در آمدن خاندان امام حسین (ع)، پس از چند روز اقامت و زندانی شدن در کوفه، به شام نزد یزید بن معاویه فرستاده شدند.
در این میان ابن زیاد تحفه ی گرانمایهای را به پیش امیر خود میفرستاد و آن سرمبارک حضرت سید الشهدا بود .شیخ کفعمی و شیخ بهائی و دیگران نقل کردهاند که در روز اول ماه صفر سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را وارد دمشق کردند، و آن روز بر بنیامیه عید بود، و روزی بود که تجدید شد در آن روز احزان اهل ایمان. بنیامیه این روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسین (ع) به شام عید قرار داد.
حسن بن علی طبری در کتاب خود مینویسد "اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونهای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند".
سیّد ابن طاوس رحمه اللّه روایت کرده که چون اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم را با سر مُطهّر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام از کوفه تا دمشق سیر دادند چون نزدیک دمشق رسیدند جناب امّ کلثوم علیهاالسّلام نزدیک شمر رفت و به او فرمود: مرا با تو حاجتى است . گفت : حاجت تو چیست ؟ فرمود: اینک شهر شام است ، چون خواستى ما را داخل شهر کنى از دروازه اى داخل کن که مردمان نَظّاره کمتر باشند که ما را کمتر نظر کنند و امر کن که سرهاى شهدا را از بین محامل بیرون ببرند پیش دارند تا مردم به تماشاى آنها مشغول شوند و به ما کمتر نگاه کنند؛ چه ما رسوا شدیم از کثرت نظر کردن مردم به ما. شمر که مایه شرّ و شقاوت بود چون تمنّاى او را دانست بر خلاف مراد او میان بست ، فرمان داد تا سرهاى شهدا را بر نیزه ها کرده و در میان مَحامل و شتران حَرم بازدارند و ایشان را از همان دروازه ساعات که انجمن رعیت و رُعات بود درآوردند تا مردم نظّاره بیشتر باشند و ایشان را بسیار نظر کنند.
عمرو بن منذر همدانی نیز گفته است:جناب ام کلثوم علیهاالسلام را دیدم چنانکه پنداری فاطمه زهرا علیهاالسلام است چادر کهنه بر سر گرفته و روی بند بر روی بسته، من نزدیک رفتم و امام زین العابدین علیه السلام و عورات خاندان را سلام کردم مرا فرمودند: ای مؤمن اگر بتوانی چیزی بدین شخص ده که سر حضرت حسین (ع) را دارد که به پیش برد ه از نظارهگیان ما را زحمت است، من صد درهم بدادم بدان لعین که سر داشت که سر حضرت حسین علیه السلام را پیشتر داد و از عورات دور شود بدین منوال میرفتند تا نزد یزید پلید بنهادند.
شیخ عباس قمی مینویسد:«اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله کان مسجد (محلی که توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای:
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
«خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟
گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم».
کاروان اسرای کربلا در مسیر کوفه تا شام، از مناطق مختلفی عبور کردند و در این راه هر کس که از شهادت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا مطلع میشد، سوگواری میکردند.
ابن زیاد دستور داد تا اسرا به همان حالت اسارت و با پوشش نامناسب به مجلس یزید بده شوند تا شاید اینگونه بتواند موجبات رسوایی خاندان مطهر پیامبر(ص) باشد، اما نمیدانست که رسوایی و شقاوت از آن ظالمان و ستمکاران است و خداوند همواره یار ویاور مظلومان به ویژه اهل بیت بهترین بنده خویش است .
منابع :
1- لهوف
2- نفس المهموم
3- منتهی الآمال