تو این شبا به یادتون هستم
برادرا و خواهرای گلم
شما هم به یاد من گمراه و بیچاره باشید ! خیلی محتاج به دعام
به یاد کوچه حسن مادر سیلی و دیوار و یک چادر خاکی
اگر قطره بارانی آمد از نگاهتان
دل بیابان مارا هم سیراب کنید
یا زهرا (س)
تو این شبا به یادتون هستم
برادرا و خواهرای گلم
شما هم به یاد من گمراه و بیچاره باشید ! خیلی محتاج به دعام
به یاد کوچه حسن مادر سیلی و دیوار و یک چادر خاکی
اگر قطره بارانی آمد از نگاهتان
دل بیابان مارا هم سیراب کنید
یا زهرا (س)
و در ادامه مطلب هم پیام نوروزی رو براتون گذاشتم.
در نگاه به سال ۹۳ آنچه که به نظر این حقیر مهمتر از همه است. یک مسئله همین مسئله اقتصاد است و دیگری مسئله فرهنگ.
ان شا الله سال نوتون جدید باشه !!!!
و بتونید خانه تکانی دل بزرگی داشته باشید
و ان شا الله سال پر برکت و خوبی داشته باشید
ان شا الله بهانه ای باشه تا همه کینه ها و کدورت ها رو کنار بزارید
ان شا الله
یا زهرا (س)
ایام فاطمیه رو به همه عاشقان حضرت مادر تسلیت میگم
من همین دو سه روزی مطالب و خاطرات رو از
یادمان شهدای رمضان
95 شهید تفحص شده و تبادل شهدا
13 شهید تفحش شده
دلنوشته های یادمان
و کلی خاطرات رنگ و وارنگ
منتظر باشید
الان هم که تازه اومدم خونه خبر دار شدم برادرم تصادف کرده باید برم بیمارستان
دعا کنید
یا زهرا (س)
آقایون و خانما برادرا و خواهرای من حلال بفرمائید
بار دیگر شهدا بنده سراپا تقصیر را طلبیدند ، بنده فردا عازم کربلای ایران هستم
اهای اونی که یا اونایی که منو طلبیدید راه رو بمن نشون بدید و من بدنبال راهی برای رسیدن بخدا هستم
هر چند که شاید توی این راه بار ها و بار ها توی منجلاب افتادم اما بازم بعضی ها منو کشیدند بیرون که ممنون همشونم و محلصشونم و مخصوصا اخرین بار که بقدری دستمو گرفتن که راحت اومدم بیرون !!!!
و امسال دارم میرم تا تولد سه سالگی مو جشن بگیرم
مبارک باشه من رو تولد سه سالگیم
و امسال هم که راهیان نور با صدای فاطمیه هم ناله شده واااااای چقده سر حالم از این بابت
امیدوارم در سایه سار حق تعالی سال 1392 رو پشت سر بزارید
و در سایه سار حریم امن الهی سال 1393 رو آغاز کنید
اما من نمیدونم چه تغییری ایجاد میشه جر اینکه ثانیه های عمرمون رو در بعضی اوقات هدر بدیم
اما به خونه هم برید و صله رحم انجام بدید که پیامبر اسلام خیلی تاکید کردند روی این قضیه
من زیاد از پاسگاه زید نمیدونم همین قدر که میدونم براتون میگم
برای لحظه تحویل سال 1392 توی قدمگاه امام رضا (ع) بودیم توی اهواز و برای جشن عقد کنون چند تن از بامراما رفته بودیم دسته جمعی اونجا . خیلی شلوغ شده بود 5 تا تازه دوماد و عروس با فامیلاشون و سردار نقدی و حضرت ایت ا... بوشهری اومده بودند و بالاخره جمعیت زیادی بودند یادمه یه خادم نوجوون (که خودم بودم ) اون وسطا که عاقد میخونه ایا وکیلم بلند میگفت :
عروس رفته مین خنثی کنه - عروس رفته سیم چین بیاره - عروس رفته سیم بچینه - عروس رفته ... خلاصه
خیلی حال داد بعدش با جمع دسته جمعی خادما میخواستیم بریم شلمچه البته با چند تا عکس یادگاری از سردار و بچه ها ....
توی راه یک باره یکی به فرماندمون گفت اقا شلمچه نیاید خیلی شلوغه برگردید اصلا برا همه ضد حال شد اما فرماندمون گفت بچه ها میریم نهر خین یادمان عملیات کربلای چهار .... که خودش کلی خاطرس
و در راه برگشت به مقرمون هم فرمانده گفت بچه ها سوپرایز میریم پاسگاه زید
من که قبلا نرفته بودم فقط اسمشو شنیده بودم اما عجب جایی بود ...
از توی جاده اصلی راننده پیچید به سمت چپ ما که همه هول شدیم فرمانده گفت : بچه ها میریم پاسگاه زید
یهو یکی از بچه ها (میلاد شریعتی) گفت ای جانم حاج محمد دمت گرم
بعد خودش شروع کرد به گفتن : اره بچه ها اینجا پاسگاه زید ِ بچه های ما با لبای تشنه توی ماه رمضون و توی عملیات رمضان
بشهادت رسیدند یک دفعه بغض ترکید و گفت : خوشا بحالشون و چه زیبا ! و رو شو کرد به طرف شیشه
بعد از کلی طی مسیر رسیدیم به بچه های ارتش یکهو یکی از بچه ها (علیرضا داوری) گفت : سلامتی همه سربازای ارتش صلوات و کار ما شروع شد با صلوات کشی یعنی سربازا حال کرده بودنا
چند تا از بچه های ما پیاده شدند ورفتند روبوسی و تبریک سال نو و کلی تشکر اما خداییش خیلی روحیه گرفتند
و بازم طی مسیر طولانی و خاکی
بالاخره رسیدیم بچه ها پیاده شید اما با هم حرکت کنید وبرید وضو بسازید بعد برید تو یادمان
اینا رو فرمانده گفت و خودش پیش افتاد از ما و بچه ها هر کی رفت سی خودش و توی لاک خودش
خیلی حال کردیم و موقع نماز شد رفتیم سر قبر شهدای گمنامی که اونجا دفن بودند و ناله ها شروع شد بعد از سرهنگی که اونجا بود کسب موقعیت کردیم و ازش شرح عملیات رو خواستیم که توی ادامه مطلب هست و کلی درد دل دیگه که بما گفت و من نمیگم
اما بیاید و ببینید پاسگاه زید چه جای با صفاییه
براساس گزارشی که سایت الخبرپرس منتشر کرده این دو شهر که حدود 55 الی 60 هزار شهروند شیعی در آن زندگی میکنند از 19 ماه پیش تاکنون توسط گروههای تروریستی وابسته به القاعده و در راس آنها گروه جبهه النصرة و تروریستهای تکفیری دولت اسلامی عراق و شام موسوم به "داعش" محاصره شدهاند.
آخرین شهید حملات خمپارهای تروریستهای تکفیری؛ «یسان سلطان زیات» نوزاد دختری بود که کمتر از یکماه سن داشت و براثر اصابت ترکشهای خمپاره به سرش به شهادت رسید.(عکس بالا)
بهدلیل طولانی شدن مدت محاصره این دو شهر و قطع هرگونه کمکهای بشر دوستانه به آن اهالی آن در شرایط بسیار سخت به سرمیبرند، بهگونهای که برای تامین غذای موردنیاز خود به استفاده از گیاهان صحرایی منطقه روی آوردهاند.
کودکان این دو شهر، گرسنه سر بر بالین مینهند و والدین آنها کاری از دستشان برنمی آید. در آخرین اخبار رسیده از وضعیت اسفبار اهالی مظلوم نبل و الزهراء گزارش شده است که دو کودک شش و هشت ساله یک خانواده، از فرط گرسنگی و سوء تغذیه جان خود را از دست دادهاند.
آب این دو شهر کاملا قطع است و مردم از آب باران برای نیازهای خود استفاده میکنند. به علت قطعی آب بیماریهای واگیرداری مانند تب مالت در حال انتشار است. برق نیز هر چند روز یک بار، دو تا سه ساعت وصل می شود.
مردم دو شهر نبل و الزهراء هیچگونه سوختی از جمله نفت و گازوئیل برای تهیه غذا و گرم کردن خانه های خود ندارند؛ بنابراین، به استفاده از چوب روی آورده اند که مشکلات تنفسی متعددی را برای کودکان و سالخوردگان پدید آورده است.
براساس خبرهای دریافتی، مردم روستاهای نبل و الزهرا در روزهای گذشته با برگزاری تظاهرات، تلاش کردند صدای خود را به گوش شرکت کنندگان در ژنو دو که آنها را فراموش کردهاند برسانند و حمایت خود را از هیات اعزامی دولت سوریه در نشست ژنو اعلام کنند.
روستاهای نبل و الزهرا در شمالیترین نقطه سوریه قرار دارند و هیات اعزامی دولت سوریه در نشست ژنو 2 تلاش زیادی برای ایجاد زمینه رهایی این دو روستا انجام داد اما برخی از کشورها سعی کردند این مساله را به فراموشی بسپارند.
سرباز گمنام : این مطلب رو به درخواست خواهر عزیزمون توی وبلاگ گذاشتم
و توی ادامه مطلب تصاویری قرار داده شده هر کس میترسه و نمیخواد فکر کنه مسلمونه نگاه نکنه
اینم آدرس
http://nedayehastti.mihanblog.com/post/78
ندای هستی برای انتشار این قبیل اخبار و تصاویر عذرخواهی می کند؛ اما در شرایطی که حتی اکثر رسانه های اصولگرا واقعیت های سوریه ، منطقه و جهان اسلام را سانسور می کنند چاره جز انتشار این واقعیات تلخ ندارد...
چمدونش
را بسته بودیم،
با
خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک
ساک داشت با یه قرآن کوچک،
کمی
نون روغنی، آبنات، کشمش
چیزهایی
شیرین، برای شروع آشنایی ...
گفت:
"مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک
گوشه هم که نشستم
نمیشه
بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!"
گفتم:
"مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن."
گفت:
"کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!
آخه
اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها،
من که
اینجا به کسی کار ندارم
اصلا،
اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟"
گفتم:
"آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری
همه
چیزو فراموش می کنی!"
گفت:
"مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول!
اما تو
چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟!"
خجالت
کشیدم ...! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم
و تمام
عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.
اون
بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،
راست
می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ
زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان
نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم
قرآن و
نون روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودن!
آبنات
رو برداشت
گفت:
"بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی."
دست
های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
"مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن."
اشکش
را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
"چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم
نمی یاد،
شاید
فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!"
در
حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد
زیر لب
میگفت:
"گاهی چه نعمتیه این آلمیزر!!"
امروز که توراهی مزار شهدا بودیم ، منو رفیقم علی آقا که داشتیم با ماشینش میرفتیم!!
بهش گفتم : داداش من چی کار کنم؟
گفت : چیرو؟؟
گفتم:
خسته شدم همش دلتنگی ، غرق گناه ، یه سری اخلاق بد ، یه سری رفتار های بد
خسته شدم چی کار کنم رها بشم
(بدون این که حرفی بزنه ) گفتم: مگه اینکه بمیرم راحت بشم!!!!!!
اما بعد یه دفعه گفتم
اها یادمه یکی گفت (فکر کنم آیت الله بهجت) که
اگه میخوای از گناه در امون باشی قرآن بخوان....
که یکدفعه فکر پست جدید زد به سرم
اون لحظه که جبرئیل (ع) بر پیامبر نازل شد و با صدایی رسا گفت
اقرا باسم ربک الذی خلق
مگه پیامبر ما با سواد بود ؟ مگه پیامبر ما قبلا از این چیزا چیزی میدونست ؟
اما این تلقین و دستور از سمت خدا کار خودشو کرد !
و پیامبر خواند چیزی رو که حتی یک انسان و آدمی زاد هم از اون چیزی رو نشنیده بود
و کلی مسائل که پیش میاد تا این کتاب خواندنی کامل میشه و طبق گفته خیلی ها میشه سر لوحه زندگی
و سوال اینجاست که چرا بعضی از ما بچه مسلمونا تو خوندنش کوتاهی میکنیم و لنگ میزنیم
و پیامبر اکرم (ص) فرمودند : زیبایی خواندن قرآن به خواندن با لحن خوش و صوت خوش است.
چرا هاااا واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بقول یکی از رفقا که میگفت (( داداااااااااش ما فکر میکنیم نمیتونیم ما بخودمون تلقین میکنیم نمیتونیم یعنی خودمون نمیخوایم که بخونیم ! گرفتی ؟؟؟
والله من میگم میتونیم با صدای خیلی زیبا بخونیم و با لحن بسیار خوش ادامه بدیم
اینا همه الکیه و تلقین به خودمونه باید از اول تلاش کرد و باید به بچه ها یاد داد !!))
(یخورده شلخته نوشتم ببخشید اما بریم سر اصل مطلب)
برادر و خواهر عزیز تلاش کنید و قرآن بخوانید و بگویید من میتوانم ....
من میتوانم با صوت رسا قرآن بخوانم
من میتوانم با صدای زیبا قرآن بخوانم
من میتوانم با لحن خوش قرآن بخوانم
... و امثال اینها به خودتون تلقین کنید که من میتونم و خواهید توانست بیاری خداوند
بالاخره یه کوله بار میخوای که نمیخوای
بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااد من هم باشید
یه مثال بارز من خودم ماه رمضون اگه یه روز قرآن نمیخوندم
انگار یکی پس کلمو میزد میگفت : اوهوی کجا قرآن چی شد پس ؟؟؟ هااااا کووووو
حالا برو قرآن بخون
رفتم براتون دانلود قرآن بزارم مینویسه امکان درج .... بابا جمش کن این چیزا رو
فقط کافیست تو گاگول بنویسی دانلود قرآن خودش میاد برات
یاعلی
شهدا زنده اند و نزد خداوند روزی میخورند
سوال:
اگه شهدا زنده اند چرا ما باید بریم سر قبرشون پنجشنبه ها فاتحه بفرستیم
جواب:
بقول شهید سید مهدی زین الدین که میگه :
شب های جمعه از ما یاد کنید تا ما هم از شما نزد اباعبدالله یاد کنیم
وباید بگم که حتی اگر هم برای دوست شهیدتون فاتحه بخونید به خودتون بر میگرده
انگار شهدا هم برای شما فاتحه میخونند
(یادش بخیر شب های پشت خاکریز خیلی حال میداد
البته ما کوچیک تر از اونی هستیم که شما فکر کنیدا نه یعنی زمانی که ما برای خادمی میرفتیم
چند شب متوجه میشدم که بعضی از بچه ها غیبشون میزنه
من اول فکر میکردم که میرن برای سیگار کشیدن
اما یه شب گفتم تعقیبشون کنم و گیرشون اوردم در حالی که یکی داشت روضه میخوند و بقیه هم داشتن گریه میکردند خلاصه ما هم بهشون ملحق شدیم و خیلی سبک میشدیم )
پس قرارمون از این به بعد این باشه که پنجشنبه ها سر مزار شهدا بریم و حتما بیاد شهدا باشیم
نه فقط شهدا بلکه بیاد بهترین دوستاتون باشید (منو یادتون نره )
حتی اگه نتونستین برین از راه دور بیاد شهدا باشید و فاتحه بخونید
شاید یکی هم بیاد شما باشه
یا علی
آیت الله بهجت (ره)
انقلاب ما انفجار نور بود. (امام خمینی (ره))
واقعا به این جمله نورانی خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم:
اگر بدونید اسلام و مسلمانی ما از حضرت محمد (صلوات بفرست) میاد
بعدش هم متوجه میشید که در زمان پیامبر (ص) این اسلام ناب واقعا ناب بوده و در اوج بوده
اما بعد از وفات شهادت گونه پیمبر اسلام و 25 سال خانه نشین کردن حضرت علی (ارواحنا فداک)
از اون اوج میاد پائین تا این که دوباره حضرت علی (ع) میاد روی کار و حکومت رو میگیره
دوباره میره بالا به اوج میرسه و دوباره بعد صلح امام حسن میاد پائین از اوج
و بعد دوباره بعد قیام امام حسین میرسه به اوج و بعد از چند سال دوباره میاد پائین
تا اینکه رسید به انقلاب اسلامی ما
به لطف الهی دوباره این انقلاب باعث شد برسه به اوج و با کمک امام زمان (عج) هنوز با پر جا بمونه
میخوام اینو بگم رفقا خیلی امام زمانمون مارو دوست داره که هر روز برا ما داره دعا میکنه
والله ما این قضیه رو تجربه کردیم که این قصه سر دراز داره و خیلیم خنده دار .....
بسیار خب بریم سر اصل مطلب
رفقا بمونید پای این انقلاب
بسوزید پای این انقلاب
بکوبید پاهاتون رو برای این انقلاب و بگید جانم فدای رهبر
آهن آب دیده رنگ عوض نمی کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند
به دشمن علی بگو به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند
رزمنده : هیچی دیر رسیدی ، برادر شهادتت مبارک
و شده رفیق تنهایی های امروز من
شهید گمنام سلام............
دلم برات تنگ شده بود
چند وقتی سرم گرم کار و بارم بود
خوش بحالت هنوز پیدا نشدی و مثله مادرمون هنوز تو گمنامی بسر میبری
یه خبر که خودت میدونی ، امسال فاطمیه هم با راهیان نور همصدا شده
راستی خبر اوردن که تو شهر مهمونیه
چند تا شهید گمنام رو امروز به چند تا شهر اوردن
اما از تو خبری نشده هنوز ، پدر ؟ مادر؟؟
نباید بگی اونا چه کار میکنند ؟؟
و........................
شهید گـمنام ... ؛
یعنی شهیدی کـه مـی توانـست عقب بـیاید " امـــا " مــانــــــــــد..
این از دلتنگی امروز من که داره نابودم میکنه و قلبمو از جا در میاره
بیاد شهید ابراهیم هادی
شهید گـمنام ... ؛
یعنی شهیدی کـه مـی توانـست عقب بـیاید " امـــا " مــانــــــــــد...
قسمتی از وصیتنامه سردار سرلشکر حسن باقری به مناسبت سالروز شهادت ایشان.
در ادامه مطلب هم گذاشتیم براتون ببینید!!!! با موضوع زیر
یکی از فرماندههای ارتش گفت هرکی ندونه فکر میکنه باقری از نیروهای دشمنه! / چرا حسن باقری به دیدار
این روزها در شبکه من و تو برنامه ای شروع شده است به نام "گزارشگر"
در این برنامه ما می توانیم یک گزارشگر باشیم و گزارش های خود را ارسال کنیم
اما نکته قابل تامل در این است که با نام گزارشگر است اما یک برنامه جاسوسی.
در تبلیغ آن می گوید هر ایرانی یک گزارشگر اما ما باید بشنویم هر ایرانی یک جاسوس .
و همان جمله قدیمی :
انگلیس روباه پیر.
حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را
مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را
به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را
گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را
جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را
سلام و عیدتون مبارک باشد ان شا الله
توی روز عید چی کارا کردید تا حالا
کسی رو خوشحال کردید یا نه ؟
میلاد با سعادت پیامبر خوبی ها حضرت محمد مصطفی (ص)
و میلاد رئیس مذهب جعفری امام جعفر صادق (ع)
رو به نوبه خودم به شیعیان و خادمان ولایت تبریک عرض میکنم
بقول یه بنده خدا
قدم نو رسیده مبارک
ان شا الله سال بعد همین موقع مدینه
لعن الله علی من عاداک یا علی
دوباره اومدم تا با مطالبم حضورمو اعلام کنم
بعد از مدت ها تونستم برم خونه مادربزرگم و باهاش بمونم
قبلا ها که مدرسم نزدیک خونه مادر بزرگم بود میرفتم خونه مادر بزرگم و اونجا میموندم
اما به مرور زمان و قبولی تو دانشگاه شرایط تغییر کرد و ............ که نموخوم بگوم
این ترم موقع امتحانا یه سری مسائل پیش اومد که.......... بهله بهله
صد البت که محیطی امن و آرام بود برا مادربزرگم و تنها میتونست بمونه
اما اینبار گفتم من برم از تنهایی درش بیارم چند روزی موندیم و درسا رو خوندیم و مادر بزرگم کلی خوشحال شد
منو بگو که مردم تو این چند روز انقده به من رسیده هینجور میومد میگوفتم پِسِر تِرِ وشنا نیِه یعنی پسر تورو گشنت نیست ، میوه نِخوانی یعنی میوه نمیخوری و .... کلا بمن این چند روز از نظر خوراک خوب رسیده شد
نمیدونم مادر بزرگای شما هم اینجور هستند یا نه اما خوشبحال من و بقول بچه کوچولو ها
بیش بیش
پ.ن.1
اما یه نوشته گذاشتم بالای بالا
عاشورائیان در عاشورا میمانند
یعنی سوزن نخشون تو عاشورا گیر کرده و همون جا میمونه
یعنی کل یوم عاشورا
برا من همینه همه روزم انگار عاشوراس
و میخوام عاشورایی بمونم و عاشورایی شهید شم برام دعا کنید
پ.ن.2
مصطفی جان منو ببخش که فراموشت کردم و یادت نبودم
راستی شهادتت مبارک
امیدوارم علیرضایت مثل تو بشود...................
وقتی یاد پسرش علیرضا میافتم توان نوشتن ندارم از وقت داستانشو فهمیدم یا علی
راستی تا یادم نرفت
چو خواهی که باشی از گناه در امان
پناهنده شو بر امام زمان (عج)
سلامتی امام زمان (عج) صلوات بفرست
درسته که محرم و صفر گذشت اما امام حسین (ع) و عاشورا باقی موند
امیدوارم به نحو احسن استفاده کرده باشین
بالاخره فصل امتحانات شده و ما هم باید بریم توی دریای امتحانات غرق بشیم برام دعا کنید خیلی محتاج دعام
امیدوارم شما هم موفق باشین و عاقبت بخیر شین
حلول ماه ربیع رو هم تبریک میگم به شما امیدوارم از این ماه با برکت هم استفاده بکنید
یا حسن (ع) در تمام روضه ات بوی خاک میپیچد و صدای در
فاطمیه هم نزدیکه
لعن الله علی من عاداک یا علی (ع)
التماس دعا
گاه میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا
نوکری زیباترین لحظه های عمر من
افتخار عالمین پیش تو زانو زدن
ذکر تسبیح همه نام زیبای حسن
یا معزالمومنین یا امیری یا حسن
دیدم داشت گونی سر بندها رُ با وسواس زیر ُ رو میکرد
پرسیدم :دنبال چــی میــگردی ؟
گفت :دنبال یه ســر بــند " یا زهـــرا " میگردم ...
گفتم :چــه فرقی میکنه،سربند سـربنده ، یکیش ُ بردار دیگه !!!
گفـت: آخه مـــن بچه یتیمم ، مادرم حضرت زهراست ، آروزمه اینه
که حضرت زهرا من ُبه فرزندی قبول کرده باشه،یه لحظه من ُتنها نزاره ...
ای آن که خون کردی دل سید علی را
بدان که ما هنوز سربند یا زهرا (س) نبستیم
وای اگه ببندیم چه میشود
داشتم وسایلم را جمع میکردم تا برگردم خط که مادرم از توی گنجه یک چفیه درآورد
و گرفت طرفم. به شوخی گفتم این چیه مامان ؟ نخودچی کشمش برام خریدی؟
گفت : نه مادر ، نذر داشتم اگه قسمت شد و رفتم کربلا، 72 تا سربند بین
زائرین آقا پخش کنم. می ترسم عمرم کفاف نده، حالا که این بچه ها همه زائر آقان
چه فرق داره ،ببر نذرمو تو ادا کن....
یک شب قبل از عملیات یاد امانتی مادرم افتادم.
سریع رفتم توی سنگر و چفیه رو آوردم
و سربند ها رو یکی یکی بین بچه ها پخش کردم .
روی همه سربندها نوشته شده بود : " یافاطمة الزهرا "
همه اون 72 نفر پرکشیدند و به زیارت آقا رفتند...
واقعا دلم تنگ شده خیلی سخته که نتونم انجام بدم و توفیق نداشته باشم
این هم نتیجه و دست آورد گفتگو، سازش، تماس تلفنی، دیپلماسی لبخند
مجمع عمومی سازمان ملل
تصویب قطعنامه محکومیت وضعیت حقوق بشر درایران
۸۶رای مثبت۳۶رای منفی
بعد از جلیلی مذاکرات را پیش بردند اما بسوی امریکا و بوی شوم خیانت در همه جا میپیچد
خوشحالم که هنوز اربعینت نگذشته
.تا جهان را نوشت و بر پا کرد
کربلا را بهشت دنیا کرد
عشق ملیونی حسینی را
اربعین می شود تماشا کرد
این فقط پا به جاده رفتن نیست
یک ملاقات ساده رفتن نیست
می رسی تا خدا درنگ نکن
این فقط یک پیاده رفتن نیست
ساکن شهر کربلا تو حسین
راه زیبای تا خدا تو حسین
مطمئنم که عاقبت روزی
می کشی اربعین مرا تو حسین
من خدا را میخواهم به دنبال راهی برای رسیدن به او میگردم من گمراهم...
اره من گمراهم خدایا دوباره چراغی سر راهم قرار بده!
من دنبال راهی برای بیشتر نزدیک شدن بتو میگردم!
ای کاش میشد از این اشنا رها شوم و چند روزی بسوی غربت بروم و عهدی را با خدا ببندم !
عهدی برای این که دیگه گناهی نکنم!
من هر کجا که رفتم غربت نیافتم اخه هر جا که رفتم بوی حضرت دوست میامد!
کاش میشد کسی باشد که بتوان با او همسفر شد در این راه!
تا هم او مراقب من باشد و هم من مراقب او!
اخر مراقبت کار خیلی ها بود و همه ان ها هم به خدا دست یافتن!
من نیز میخواهم چون انان باشم!
که میخواهد با من در این راه همراه شود؟
هر که میخواهد بگوید یا علی مولا علی(ع)
مثل سید مجتبی علمدار
باید دفتری آماده کرد
برای همه کار های روزانه چه خوب و چه بد
چند راه رسیدن به خدا که یا با تقلب یا با تجسس پیداشون کردم:
http://alkafeel.net/persian/
اهای حرم ندیده ها تکنولوژی پیشرفت کرده
الان میشه از همین جا حرم رو دید
اما حرم یه صفای دیگه داره نه
ان شا الله بشه که همه بتونیم بریم کربلا و حرم اقا و همون جا جونمون رو فداش کنیم.
همین الان تصمیم گرفتم که اربعین امسال اگه دسته روی بود توی شهر با پاهای برهنه برم و حتی شهادت اقام امام حسن (ع) هم پیدا برم برا دسته روی
خیلی حال میده منو یاد اون دوران که تو فکه با پاهای برهنه میرفتم میندازه
واقعا حال میده
واقعا حال میده
میخواستم تو روز عاشورا هم همین کار رو بکنم
اما ترسیدم ریا بشه نکردم
اما دیگه طاقت ندارم امسال هر جور شده باید پابرهنه بشم
کار بکار حرف بقیه ندارم همه باید به وضعیت چراغ قرمز من عادت بکنند
هر کی هم موافقه امسال همین کار رو بکنه
هر کی خودشو میخواد سال بعد تو کربلا ببینه این کارو بکنه اگه جواب نگرفت !