خالی تر از همیشه و از رو نمی رویم
از تشنگی پریم و لب جو نمی رویم
بوی همیشه می دهد این روزها ولی
یک شب به میهمانی شب بو نمی رویم
سم الله
با توجه به انتخاب مسیر و قدم گزاشتن در راه کسب علم بنده هم رفتم به حوزه علمیه قم
و خداحافظی میکنم ( البته فعلا) از فضای مجازی (بدلیل این که اینترنت در اختیار ندارم و درس واجبتر است )
حــــــــــر قرار بود بمیرد
اما حــــــب مــــادر مهربان
شهــــــــــــــیدش کرد
حســــــــــــــــــــین جـــان
من هم به اندازه خودم
عــــاشق مـــــــادر عزیزتان هستم
شهــــــــــــــــــیدم کن که نمیــرم
التماس دعا
دعا کنید تو این راه ثابت قدم بمونم و موفق و سربلند خارج بشم
یا علی مدد
باز هم بوی محرم پیچید توی هوا
و همه مارو هوایی کرده
و باز هم چای بعد از روضه
ان شا الله امسال اربعین پای پیاده تا حرم ارباب
عاشقانه هایم را نوشتم
بلا دیدن ندارد اما وقتی بشود کرب و بلا آنوقت دیدن دارد
حسین جاااان بگو چه کنم تا ببینمت
کربلا
یا رفیق من لا رفیق له
ای رفیق همیشگی من
باز هم دعوتم کردی به ماه رمضان تا نوع دیگری از بندگی را برایت به نمایش بگذارم
اما اینبار با گناه آزمایشم نکن
رب اغفر و ارحم
یا رب یا رب یا رب
الهم اغفر ذنوب التی تحبس دعا
پ . ن :
ف.ع نوشت :
رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ...
سر سفره افطار مارو از دعاتون محروم نکنید...
ای کاش بشود
که یکروز
سهم من از زیارت
به زیارتت بکشد
یا حــــــــــــــــــــــــــــسین
«شهادت»؛
نوعی؛ «مدیریت» است،
آدمهای «معمولی»؛
خیلی هم که «موفق» باشند؛
«زندگی» خود را؛
«مدیریت» می کنند؛
اما «شهدا»؛
«مرگ» خود را نیز؛
«مدیریت» میکنند.
«شهادت»؛
یعنی؛ «زندگیمان» را؛
کجا؛ «خرج کنیم»؛
که؛ «زندگی دیگران»؛
«معنی» پیدا کند.
دعا کنید همین مهرو تو شناسنامه من بزنن
صلی الله علیک یا ابا عبد الله
و باز هم از دور حرمت را دیدم
و دیگر ... سکوت محض
من و گنبد و پرچم
انگار که این رویا پایانی ندارد
آقا کربلاییم کن
کربلایی واقعی
شهیدم کن