خدا کند امروز
هیچ مادری به استقبال نیاید. ..
قیامت میشود
مادر آغوش باز می کند
دستها بسته اند
حسرت در آغوش کشیدن را چه کند؟ ....عجب حکایتی است امروز
بازهم شکرخدا داغ شماشیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:
فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را
فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
اربأ اربا بشود پیش خودت فرزندت
بگذارید بگویم که چه در سر دارم
اصلأ امروز تب روضه ی اکبر دارم ...
تقدیم به مادران شهدای غواص
وباز هم شهدا امدند و غوغایی بر پاشد
خبر آوردند بازم تو شهر مهمونیه
روی دست مردم میروند آهسته آهسته
تا که فردا بگیرند دستشان را یک به یک
کجا میبری برادرم را
اشک های تو قطرات آبیست برای این ماهیان تشنه
باز هم بروی هم مثله دیروز زیر خاک
شهیدان میروند نوبت به نوبت
شهیدان میروند نوبت به نوبت